جدول جو
جدول جو

معنی تطاول کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تطاول کشیدن
جفادیدن، ستم دیدن، تحمل ظلم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طول کشیدن
تصویر طول کشیدن
به درازا کشیدن، ادامه یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(پُ تَ)
نگاهبانی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ تَ / نَنْ تَ)
ظلم و جور کردن. معامله کردن با درشتی و گستاخی. (ناظم الاطباء). تجاوز و تعدی:
پسندیده کاران جاویدنام
تطاول نکردند بر مال عام.
(بوستان).
تطاول که تو کردی به دوستی با من
من آن بدشمن خونخوار خویش نپسندم.
سعدی.
چو از زلفش بدین روز اوفتادم
بمن ای شب مکن چندین تطاول.
امیرخسرو (از آنندراج).
و رجوع به تطاول شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ /خُشْ گِ کَ دَ)
ادامه یافتن. بدرازا کشیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراول کشیدن
تصویر قراول کشیدن
نگاهبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطاول کردن
تصویر تطاول کردن
ظلم و جور و معامله کردن با درشتی و گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طول کشیدن
تصویر طول کشیدن
به درازا کشیدن ادامه یافتن بدرازا کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ظلم کردن، ستم کردن، جفا کردن، جور کردن، تعدی کردن، دست اندازی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طولانی شدن، به طول انجامیدن، ادامه یافتن، تداوم یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد